معنی فارسی puritanically
B1به شیوهای سختگیرانه و جدی زندگی کردن و از لذتها و تفریحات پرهیز کردن.
In a manner that adheres to strict moral or religious standards.
- ADVERB
example
معنی(example):
آنها بهطور پورتنیکی زندگی کردند و از زیادهروی در همه چیز پرهیز کردند.
مثال:
They lived puritanically, avoiding excesses in all things.
معنی(example):
روال دقیق و پورتنیکی او برای هنجارها جایی برای خودجوشی باقی نمیگذارد.
مثال:
Her puritanically structured routine left little room for spontaneity.
معنی فارسی کلمه puritanically
:
به شیوهای سختگیرانه و جدی زندگی کردن و از لذتها و تفریحات پرهیز کردن.