معنی فارسی pursily

B1

به شیوه‌ای که پر از جذابیت یا سختی باشد.

In a manner that is full of appeal or difficulty.

example
معنی(example):

او به طور دردسرناک به شرایط موافقت کرد.

مثال:

He pursily agreed to the terms.

معنی(example):

او به طور دردسرناک صحبت کرد و نکته خود را واضح کرد.

مثال:

She spoke pursily and made her point clear.

معنی فارسی کلمه pursily

: معنی pursily به فارسی

به شیوه‌ای که پر از جذابیت یا سختی باشد.