معنی فارسی pushiest
B1فردی که از دیگران در پیشبرد خواسته‌ها و تحقق اهدافش قوی‌تر و پرخاشگرتر است.
The most aggressive or forceful in pursuit of one's own interests or demands.
- adjective
adjective
معنی(adjective):
Aggressively ambitious; overly assertive, bold or determined.
مثال:
Parents are ruining school sports days by being pushy and overbearing, a survey suggests. BBC
example
معنی(example):
او پرخاشگرترین فروشنده در فروشگاه بود.
مثال:
She was the pushiest salesperson in the store.
معنی(example):
من افراد پرخاشگر در یک مهمانی را دوست ندارم.
مثال:
I don't like the pushiest people at a party.
معنی فارسی کلمه pushiest
:
فردی که از دیگران در پیشبرد خواسته‌ها و تحقق اهدافش قوی‌تر و پرخاشگرتر است.
