معنی فارسی pushingly

B1

به‌طرز فشارآمیز، به‌طور مداوم و بی‌وقفه برای رسیدن به هدفی تلاش می‌کند.

In a manner that exerts pressure or influence to compel action.

example
معنی(example):

او به‌طور فشارآمیز صحبت کرد و سعی کرد همه را متقاعد کند.

مثال:

He spoke pushingly, trying to convince everyone.

معنی(example):

معلم به‌طور فشارآمیز نصیحت‌های قوی برای کمک به دانش‌آموزان داد.

مثال:

The teacher gave pushingly strong advice to help the students.

معنی فارسی کلمه pushingly

: معنی pushingly به فارسی

به‌طرز فشارآمیز، به‌طور مداوم و بی‌وقفه برای رسیدن به هدفی تلاش می‌کند.