معنی فارسی put one's face on

A2

آرایش به معنای استفاده از محصولات زیبایی برای بهبود ظاهر صورت است.

To apply makeup to one's face.

example
معنی(example):

او چند دقیقه وقت گذاشت تا آرایشش را بکند قبل از اینکه بیرون برود.

مثال:

She took a few minutes to put her face on before going out.

معنی(example):

معمول است که برای یک مناسبت خاص آرایش خود را انجام دهید.

مثال:

It’s common to put your face on for a special occasion.

معنی فارسی کلمه put one's face on

:

آرایش به معنای استفاده از محصولات زیبایی برای بهبود ظاهر صورت است.