معنی فارسی put salt on the tail of

B1

عبارتی قدیمی و شفاهی که به معنای گرفتن یا کنترل چیزی است.

An idiom meaning to try to capture or control something elusive or slippery.

example
معنی(example):

نمی‌توانی یک حیوان سریع را بگیری مگر اینکه نمک را بر روی دمی آن بریزی.

مثال:

You can't catch a fast animal unless you put salt on the tail of it.

معنی(example):

در داستان‌های قدیمی، می‌گویند برای گرفتن یک روباه باید نمک را بر روی دمی آن بریزی.

مثال:

In old stories, they say you need to put salt on the tail of a fox to catch it.

معنی فارسی کلمه put salt on the tail of

: معنی put salt on the tail of به فارسی

عبارتی قدیمی و شفاهی که به معنای گرفتن یا کنترل چیزی است.