معنی فارسی put to

B1

به معنای به پایان رساندن یا کنار گذاشتن موضوعی یا مشکل به طور موقت.

To bring something to a conclusion or to cease discussing it.

verb
معنی(verb):

To ask or pose a question, or make a proposal.

مثال:

I'll put it to the committee and see what they say.

example
معنی(example):

معلم تصمیم گرفت موضوع دشوار را برای الان کنار بگذارد.

مثال:

The teacher decided to put the difficult topic to rest for now.

معنی(example):

او مجبور شد استدلال را به پایان برساند تا از درگیری بیشتر جلوگیری کند.

مثال:

He had to put the argument to an end to avoid further conflict.

معنی فارسی کلمه put to

: معنی put to به فارسی

به معنای به پایان رساندن یا کنار گذاشتن موضوعی یا مشکل به طور موقت.