معنی فارسی put-upon

B2

پوشیده و مورد سوءاستفاده قرار گرفته، به معنای احساس بار و فشار ناشی از درخواست‌های دیگران.

Feeling burdened or oppressed by someone else's expectations or demands.

adjective
معنی(adjective):

Imposed on, taken advantage of, used, taken for granted, or unappreciated.

example
معنی(example):

او به خاطر تقاضاهای خانواده‌اش احساس تحت فشار بودن می‌کرد.

مثال:

She felt put-upon by her family's demands.

معنی(example):

او در محل کار معمولاً تحت فشار بود و وظایف اضافی را به عهده می‌گرفت.

مثال:

He was often put-upon at work, taking on extra tasks.

معنی فارسی کلمه put-upon

: معنی put-upon به فارسی

پوشیده و مورد سوءاستفاده قرار گرفته، به معنای احساس بار و فشار ناشی از درخواست‌های دیگران.