معنی فارسی quashes
B2باطل کردن، به ویژه در زمینه‌های قانونی که یک تصمیم یا حکم لغو می‌شود.
To suppress or put an end to something, especially by legal means.
- verb
verb
معنی(verb):
To defeat decisively.
مثال:
The army quashed the rebellion.
معنی(verb):
To crush or dash to pieces.
معنی(verb):
To void or suppress (a subpoena, decision, etc.).
example
معنی(example):
قاضی تصمیم دادگاه پایین‌تر را باطل می‌کند.
مثال:
The judge quashes the decision of the lower court.
معنی(example):
کمیته درخواست رأی‌گیری جدید را باطل می‌کند.
مثال:
The committee quashes the motion for a new vote.
معنی فارسی کلمه quashes
:
باطل کردن، به ویژه در زمینه‌های قانونی که یک تصمیم یا حکم لغو می‌شود.
