معنی فارسی queenright

B2

حق مطابق با شجره خانواده برای سلطنت یا دستور حکومتی.

The rightful claim to a throne or royal authority by birthright.

example
معنی(example):

وراثت او با قاطعیت حق ملکه بودن خود را بر تخت اعلام کرد.

مثال:

The heir claimed her queenright to the throne with conviction.

معنی(example):

او اغلب هنگام تصمیم‌گیری‌ها به حق ملکه‌اش یادآوری می‌شد.

مثال:

She was often reminded of her queenright when making decisions.

معنی فارسی کلمه queenright

: معنی queenright به فارسی

حق مطابق با شجره خانواده برای سلطنت یا دستور حکومتی.