معنی فارسی queing
B1فرایند ایستادن در صف برای دریافت چیزی.
The process of standing in line to receive something.
- VERB
example
معنی(example):
صف بستن در رویدادهای شلوغ ضروری است.
مثال:
Queuing is essential at busy events.
معنی(example):
مردم در ورودی برای بلیطها صف بستهاند.
مثال:
People are queuing for tickets at the entrance.
معنی فارسی کلمه queing
:
فرایند ایستادن در صف برای دریافت چیزی.