معنی فارسی quibbled
B1عملی اشاره به مشاجره یا بحث بر سر جزئیات غیرمهم دارد.
To argue or raise objections about trivial matters.
- verb
verb
معنی(verb):
To complain or argue in a trivial or petty manner.
مثال:
They are constantly quibbling over insignificant details.
example
معنی(example):
او بر سر قیمت کالا بحث کرد.
مثال:
He quibbled over the price of the item.
معنی(example):
آنها به جای تمرکز بر راهحلها، بر سر طرح بحث کردند.
مثال:
They quibbled about the plan instead of focusing on solutions.
معنی فارسی کلمه quibbled
:
عملی اشاره به مشاجره یا بحث بر سر جزئیات غیرمهم دارد.
