معنی فارسی quiescency
C1حالت سکون یا آرامش، بهویژه در زمانهایی که فعالیت کاهش مییابد.
A state of quietness or inactivity.
- noun
noun
معنی(noun):
Quiescence: the state of being quiescent, or at rest
example
معنی(example):
سکون دریاچه آن را به مکانی آرام برای تفکر تبدیل کرده بود.
مثال:
The quiescency of the lake made it a peaceful spot for reflection.
معنی(example):
در هنگام سکون، بدن انرژی خود را بازتولید میکند.
مثال:
During quiescency, the body restores its energy.
معنی فارسی کلمه quiescency
:
حالت سکون یا آرامش، بهویژه در زمانهایی که فعالیت کاهش مییابد.