معنی فارسی quilly
B1دارای بافتی دندانهدار یا زبر، معمولاً درخصوص پارچه یا سطح دیگری استفاده میشود.
Having a texture that is rough or spiky, often used to describe a fabric or surface.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
بافت دندانهدار پارچه آن را منحصر به فرد کرد.
مثال:
The quilly texture of the fabric made it unique.
معنی(example):
هنرمند از قلم مویی دندانهدار برای ایجاد بافت در نقاشی استفاده کرد.
مثال:
The artist used a quilly brush to create texture in the painting.
معنی فارسی کلمه quilly
:
دارای بافتی دندانهدار یا زبر، معمولاً درخصوص پارچه یا سطح دیگری استفاده میشود.