معنی فارسی rack one's brain
B2ذهن‌تان را به شدت به کار بردن، تلاش برای به خاطر آوردن یا حل یک مشکل.
To think very hard about something, especially to solve a problem.
- verb
verb
معنی(verb):
To struggle to think of or remember something.
مثال:
I have been racking my brain all day trying to think of a birthday present for her.
example
معنی(example):
باید ذهنم را به شدت به کار می‌گرفتم تا نام او را به یاد بیاورم.
مثال:
I had to rack my brain to remember her name.
معنی(example):
گاهی اوقات باید برای پیدا کردن راه‌حل ذهن‌تان را به کار بگیرید.
مثال:
Sometimes you need to rack your brain for a solution.
معنی فارسی کلمه rack one's brain
:ذهن‌تان را به شدت به کار بردن، تلاش برای به خاطر آوردن یا حل یک مشکل.
