معنی فارسی radially
B1به صورت رادیال، به شیوهای که از مرکز به سمت بیرون گسترش یابد.
In a manner directed outward from a center.
- ADVERB
example
معنی(example):
گلها به صورت رادیال در اطراف مرکز چینش شده بودند.
مثال:
The flowers were arranged radially around the center.
معنی(example):
انرژی از منبع به صورت رادیالی پخش شد.
مثال:
The energy spread radially from the source.
معنی فارسی کلمه radially
:
به صورت رادیال، به شیوهای که از مرکز به سمت بیرون گسترش یابد.