معنی فارسی radiately
B1به شیوهای که نشاندهنده تابش یا درخشش است.
In a radiate manner; spreading out like rays.
- ADVERB
example
معنی(example):
گلها بهطور درخشانی تحت نور خورشید روشن شکوفا شدند.
مثال:
The flowers bloomed radiately under the bright sun.
معنی(example):
اتاق با تمام تزئینات به طرز درخشانی درخشید.
مثال:
The room radiately sparkled with all the decorations.
معنی فارسی کلمه radiately
:
به شیوهای که نشاندهنده تابش یا درخشش است.