معنی فارسی ramblingly

B1

به طور پراکنده صحبت کردن یا نوشتن، یعنی بدون سازماندهی و با تفصیل بیش از حد.

In a wandering or disorganized manner, often with excessive detail.

example
معنی(example):

او به طور پراکنده درباره ماجراجویی‌های آخر هفته‌اش صحبت کرد.

مثال:

She spoke ramblingly about her weekend adventures.

معنی(example):

داستان پراکنده و مفصل او یک ساعت طول کشید تا تمام شود.

مثال:

His ramblingly detailed story took an hour to finish.

معنی فارسی کلمه ramblingly

: معنی ramblingly به فارسی

به طور پراکنده صحبت کردن یا نوشتن، یعنی بدون سازماندهی و با تفصیل بیش از حد.