معنی فارسی razored
B1به شیوهای برش داده شده که لبههای آن تیزتر و نرمتر به نظر برسند.
Cut or styled in a way that creates softer edges, often with a razor.
- verb
verb
معنی(verb):
To shave with a razor.
example
معنی(example):
استایلیست موها را با تیغ شکسته به شکل پر مانند ساخت.
مثال:
The stylist razored the hair for a feathery look.
معنی(example):
او ترجیح داد که چتریهایش با تیغ شکسته برای ظاهری نرمتر برش داده شود.
مثال:
She preferred her bangs to be razored for a softer appearance.
معنی فارسی کلمه razored
:
به شیوهای برش داده شده که لبههای آن تیزتر و نرمتر به نظر برسند.