معنی فارسی razzle

B1

درخشندگی و جذابیت، به ویژه در مورد نمایش یا بیننده.

A dazzling effect or display, often associated with showiness.

verb
معنی(verb):

To dazzle or disorient

example
معنی(example):

این برنامه پر از رنگ و لعاب بود.

مثال:

The show was filled with razzle and dazzle.

معنی(example):

او عاشق درخشش جواهرات زرق و برق‌دار است.

مثال:

She loves the razzle of flashy jewelry.

معنی فارسی کلمه razzle

: معنی razzle به فارسی

درخشندگی و جذابیت، به ویژه در مورد نمایش یا بیننده.