معنی فارسی readjustment
B1تنظیم مجدد، بازنگری یا تغییر در سازگاری با شرایط جدید.
The process of adjusting again to a change in circumstances.
- noun
noun
معنی(noun):
A second, or subsequent adjustment
example
معنی(example):
دوره تنظیم مجدد پس از تعطیلات بیشتر از آنچه انتظار میرفت طول کشید.
مثال:
The readjustment period after the vacation took longer than expected.
معنی(example):
آنها پس از جابجایی با تغییرات دینامیک خانواده مواجه شدند.
مثال:
They faced a readjustment of their family dynamics after the move.
معنی فارسی کلمه readjustment
:
تنظیم مجدد، بازنگری یا تغییر در سازگاری با شرایط جدید.