معنی فارسی realignment

B2 /ˌɹiːjəˈlaɪnmənt/

عمل یا فرآیند تنظیم مجدد یک ساختار یا برنامه برای بهبود عملکرد.

The process of changing or adjusting something to achieve a better alignment.

noun
معنی(noun):

The act of realigning or something realigned.

example
معنی(example):

تنظیم مجدد برنامه پروژه پس از تأخیرها ضروری بود.

مثال:

The realignment of the project schedule was necessary after the delays.

معنی(example):

تنظیم مجدد اولویت‌های او به بهبود جریان کار کمک کرد.

مثال:

His realignment of priorities helped streamline the workflow.

معنی فارسی کلمه realignment

: معنی realignment به فارسی

عمل یا فرآیند تنظیم مجدد یک ساختار یا برنامه برای بهبود عملکرد.