معنی فارسی realizingly

B1

به گونه ای که به واقعیت پی ببرد و با آگاهی کامل از موقعیت عمل کند.

In a manner that demonstrates recognition or awareness of something.

example
معنی(example):

او اشتباه خود را فهمید و با احساس عذرخواهی کرد.

مثال:

She realized her mistake and apologized realizingly.

معنی(example):

او با آگاهی از عواقب کارهایش، آنها را پذیرفت.

مثال:

He realizingly accepted the consequences of his actions.

معنی فارسی کلمه realizingly

: معنی realizingly به فارسی

به گونه ای که به واقعیت پی ببرد و با آگاهی کامل از موقعیت عمل کند.