معنی فارسی reastray

B1

کنترل کردن یا محدود کردن؛ مانع پیشرفت یا تشدید چیزی شدن.

To hold back or limit; to prevent from progressing or increasing.

example
معنی(example):

آنها تصمیم گرفتند عادت‌های خرج‌کردن خود را کنترل کنند.

مثال:

They decided to reastrain their spending habits.

معنی(example):

شما باید سعی کنید واکنش‌های احساسی را در طول مناظره‌ها کنترل کنید.

مثال:

You should try to reastrain emotional responses during debates.

معنی فارسی کلمه reastray

: معنی reastray به فارسی

کنترل کردن یا محدود کردن؛ مانع پیشرفت یا تشدید چیزی شدن.