معنی فارسی rebelly
B1روحیه تمرد، جنبهای از شخصیت که به مبارزه با قوانین و هنجارها تمایل دارد.
A rebellious attitude or spirit, often characterized by defiance.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
روحیه معترض او مورد تحسین دوستانش بود.
مثال:
Her rebelly spirit was admired by her friends.
معنی(example):
زندگی با نگرش معترض میتواند آزادکننده باشد.
مثال:
Living with a rebelly attitude can be liberating.
معنی فارسی کلمه rebelly
:
روحیه تمرد، جنبهای از شخصیت که به مبارزه با قوانین و هنجارها تمایل دارد.