معنی فارسی reconcilingly
B2به آرامی، به طوری که آشتی یا توافق را ترویج کند.
In a manner intended to bring about reconciliation.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به آرامی صحبت کرد تا او را آرام کند.
مثال:
He spoke reconcilingly to calm her down.
معنی(example):
او بعد از بحثشان به آرامی لبخند زد.
مثال:
She smiled reconcilingly after their argument.
معنی فارسی کلمه reconcilingly
:
به آرامی، به طوری که آشتی یا توافق را ترویج کند.