معنی فارسی reconjoin

B1

دوباره به هم پیوستن، به ویژه در مورد اجزای جدا شده.

To join together again.

example
معنی(example):

باید دو بخش پروژه را دوباره به هم بپیوندیم.

مثال:

We need to reconjoin the two parts of the project.

معنی(example):

پس از جدایی، تصمیم گرفتند تلاش‌های خود را دوباره به هم بپیوندند.

مثال:

After the split, they decided to reconjoin their efforts.

معنی فارسی کلمه reconjoin

: معنی reconjoin به فارسی

دوباره به هم پیوستن، به ویژه در مورد اجزای جدا شده.