معنی فارسی recurringly

B1

به صورت مکرر یا به طور پیوسته رخ دادن یک عمل یا وضعیت.

In a manner that is repeated or occurs again.

adverb
معنی(adverb):

In a recurring manner; recurrently.

example
معنی(example):

این مشکل به طور مکرر در چنین مواردی مشهود است.

مثال:

The problem is recurringly evident in such cases.

معنی(example):

این خدمات به طور مکرر از نظر کیفیت ناکافی بود.

مثال:

The service was recurringly lacking in quality.

معنی فارسی کلمه recurringly

: معنی recurringly به فارسی

به صورت مکرر یا به طور پیوسته رخ دادن یک عمل یا وضعیت.