معنی فارسی red-in-the-face
B1سرخ شدن بر اثر شرم، عصبانیت یا فعالیت بدنی شدید؛ به ویژه در چهره فرد قابل مشاهده است.
Having a flushed face, typically due to embarrassment, anger, or exertion.
- IDIOM
example
معنی(example):
او بعد از بالا رفتن از تپه، سرخ شده بود.
مثال:
She was red-in-the-face after running up the hill.
معنی(example):
او زمانی که متوجه اشتباهش شد، سرخ شد.
مثال:
He became red-in-the-face when he realized his mistake.
معنی فارسی کلمه red-in-the-face
:
سرخ شدن بر اثر شرم، عصبانیت یا فعالیت بدنی شدید؛ به ویژه در چهره فرد قابل مشاهده است.