معنی فارسی redd
B1سرخ کردن، به معنای افزایش رنگ قرمز در صورت یا پوست است که به دلیل گرما، خجالت یا سرما ایجاد میشود.
To make or become red, especially in reference to the color of skin.
- verb
verb
معنی(verb):
To free from entanglement.
معنی(verb):
To free from embarrassment.
معنی(verb):
To fix boundaries.
معنی(verb):
To comb hair.
معنی(verb):
To separate combatants.
معنی(verb):
To settle, usually a quarrel.
example
معنی(example):
او تصمیم گرفت با کمی رژگونه گونههایش را سرخ کند.
مثال:
He decided to redd his cheeks with some blush.
معنی(example):
باد سرد بینی او را سرخ کرده بود.
مثال:
The cold wind had redded her nose.
معنی فارسی کلمه redd
:
سرخ کردن، به معنای افزایش رنگ قرمز در صورت یا پوست است که به دلیل گرما، خجالت یا سرما ایجاد میشود.