معنی فارسی reformatted

B1

به معنی تغییر در ساختار یا قالب سند به طوری که با نیازهای جدید مطابقت داشته باشد.

Having been changed in format or structure.

verb
معنی(verb):

To format anew or again, generally erasing a previous format.

مثال:

Let's reformat that text to make it easier to read.

adjective
معنی(adjective):

Having been formatted again.

example
معنی(example):

گزارش برای تطابق با الگوی جدید دوباره قالب‌بندی شد.

مثال:

The report was reformatted to fit the new template.

معنی(example):

پس از اینکه متن دوباره قالب‌بندی شد، بسیار تمیزتر به نظر می‌رسید.

مثال:

After the text was reformatted, it looked much cleaner.

معنی فارسی کلمه reformatted

: معنی reformatted به فارسی

به معنی تغییر در ساختار یا قالب سند به طوری که با نیازهای جدید مطابقت داشته باشد.