معنی فارسی refractured

B1

وارد آمدن دوباره شکستگی به یک استخوان یا بافت، معمولاً به دنبال آسیب قبلی.

Having sustained a fracture again after previously healing.

example
معنی(example):

پس از اینکه بیمار دوباره دچار شکستگی شد، پزشک پیشنهاد کرد که زمان بیشتری برای بهبودی بگذارد.

مثال:

After the patient was refractured, the doctor suggested more time for healing.

معنی(example):

او در حین بازی بسکتبال به زمین افتاد و دوباره شکستگی پیدا کرد.

مثال:

He was refractured during a fall while playing basketball.

معنی فارسی کلمه refractured

: معنی refractured به فارسی

وارد آمدن دوباره شکستگی به یک استخوان یا بافت، معمولاً به دنبال آسیب قبلی.