معنی فارسی refulgency

B1

حالت یا کیفیت درخشیدن یا تابیدن شدید.

The quality of shining brightly.

example
معنی(example):

درخشش نور ماه، راه را روشن کرد.

مثال:

The refulgency of the moonlight illuminated the path.

معنی(example):

هنرمندان به درخشش غروب طلایی با تحسین نگاه کردند.

مثال:

The artists admired the refulgency of the golden sunset.

معنی فارسی کلمه refulgency

: معنی refulgency به فارسی

حالت یا کیفیت درخشیدن یا تابیدن شدید.