معنی فارسی regelled

B1

واژه‌ای که به عمل دوباره شکل‌گیری یخ اشاره دارد.

Describing something that has undergone regelation.

example
معنی(example):

یخ پس از برداشتن فشار دوباره به حالت یخ درآمد.

مثال:

The ice was regelled after the pressure was removed.

معنی(example):

آنها متوجه شدند که ماده بسیار سریع به حالت اول برمی‌گردد.

مثال:

They found that the substance regelled very quickly.

معنی فارسی کلمه regelled

: معنی regelled به فارسی

واژه‌ای که به عمل دوباره شکل‌گیری یخ اشاره دارد.