معنی فارسی rejuvenating
B1فعالیت یا فرایندی که احساس جوانی و سرزندگی را به فرد میدهد.
Having the ability to restore youthfulness or energy.
- verb
verb
معنی(verb):
To render young again.
example
معنی(example):
یوگا میتواند بسیار جوانکننده باشد.
مثال:
Yoga can be very rejuvenating.
معنی(example):
او از فعالیتهای جوانکنندهای مانند کوهنوردی و شنا لذت میبرد.
مثال:
He enjoys rejuvenating activities like hiking and swimming.
معنی فارسی کلمه rejuvenating
:
فعالیت یا فرایندی که احساس جوانی و سرزندگی را به فرد میدهد.