معنی فارسی relativising
B1نسبیسازی، فرآیند قرار دادن چیزی در زمینههای مختلف برای درک بهتر آن که معمولاً به تنوع در برداشتها اشاره دارد.
The process of making something relative; considering different contexts or perspectives.
- verb
verb
معنی(verb):
To make one thing relative to another.
معنی(verb):
(grammar) To make relative.
مثال:
to relativize indirect objects
example
معنی(example):
نسبیسازی دیدگاههای او به او کمک کرد تا دیگران را بهتر درک کند.
مثال:
Relativising her views helped her understand others better.
معنی(example):
این مقاله درباره نسبیسازی هنجارهای فرهنگی است.
مثال:
The article is about relativising cultural norms.
معنی فارسی کلمه relativising
:
نسبیسازی، فرآیند قرار دادن چیزی در زمینههای مختلف برای درک بهتر آن که معمولاً به تنوع در برداشتها اشاره دارد.