معنی فارسی reminiscently
B2به شکلی که یادآور یک زمان یا واقعه گذشته باشد.
In a way that recalls past events or memories.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به یادآوری یادهایی از دوران کودکی خود صحبت کرد.
مثال:
She spoke reminiscently about her childhood.
معنی(example):
او به عکسها به صورت یادآوری نگاه کرد.
مثال:
He looked at the photos reminiscently.
معنی فارسی کلمه reminiscently
:
به شکلی که یادآور یک زمان یا واقعه گذشته باشد.