معنی فارسی repolished

B1

دوباره جلا دادن به یک سطح برای افزایش درخشش یا بهبود ظاهر آن.

To polish something again to enhance its appearance or shine.

verb
معنی(verb):

To polish again.

example
معنی(example):

میز دوباره جلا داده شد تا درخشش خود را بازگرداند.

مثال:

The table was repolished to restore its shine.

معنی(example):

پس از جلا دادن دوباره، مبلمان مانند جدید به نظر می‌رسید.

مثال:

After repolishing, the furniture looked brand new.

معنی فارسی کلمه repolished

: معنی repolished به فارسی

دوباره جلا دادن به یک سطح برای افزایش درخشش یا بهبود ظاهر آن.