معنی فارسی requisitely
B2به طور ضروری یا لازم.
In a manner that is required or necessary.
- ADVERB
example
معنی(example):
او پروژه را بهطور الزامی با گنجاندن تمام جزئیات ضروری به پایان رساند.
مثال:
He completed the project requisitely by including all necessary details.
معنی(example):
بهطور الزامی، تمام فرمها باید به درستی پر شوند.
مثال:
Requisitely, all forms must be filled out correctly.
معنی فارسی کلمه requisitely
:
به طور ضروری یا لازم.