معنی فارسی resistantly

B1

به گونه‌ای که نشان‌دهنده مقاومت باشد.

In a manner that shows resistance.

example
معنی(example):

او به تغییرات در سیاست به طور مقاوم پاسخ داد.

مثال:

He responded resistantly to the changes in policy.

معنی(example):

عفونت درمان شد اما باکتری‌ها به طور مقاوم باقی ماندند.

مثال:

The infection was treated but the bacteria resistantly persisted.

معنی فارسی کلمه resistantly

: معنی resistantly به فارسی

به گونه‌ای که نشان‌دهنده مقاومت باشد.