معنی فارسی riddel
B1معما، سوال یا مشکلی که به طور غیرمستقیم و با راهنمایی هدفی خاص ارائه میشود.
A type of puzzle or problem often presented in a clever or enigmatic manner.
- NOUN
example
معنی(example):
پسر به راحتی معما را حل کرد.
مثال:
The boy solved the riddel easily.
معنی(example):
او یک معما برای لذت بردن دوستانش نوشت.
مثال:
She wrote a riddel for her friends to enjoy.
معنی فارسی کلمه riddel
:
معما، سوال یا مشکلی که به طور غیرمستقیم و با راهنمایی هدفی خاص ارائه میشود.