معنی فارسی ridged
B1 /ˈɹɪdʒd/سطحی که دارای برآمدگیها و فرورفتگیهاست و به شکل خطوط طوری طراحی شده که باعث شکل خاصی میشود.
Having ridges; characterized by lines or grooves on the surface.
- verb
- adjective
verb
معنی(verb):
To form into a ridge
معنی(verb):
To extend in ridges
adjective
معنی(adjective):
Having ridges.
example
معنی(example):
سطح خطدار کاغذ، آن را راحتتر برای گرفتن میکند.
مثال:
The ridged surface of the paper makes it easier to grip.
معنی(example):
ما طراحی خطدار را برای زیبایی بیشتری انتخاب کردیم.
مثال:
We chose a ridged design for better aesthetics.
معنی فارسی کلمه ridged
:
سطحی که دارای برآمدگیها و فرورفتگیهاست و به شکل خطوط طوری طراحی شده که باعث شکل خاصی میشود.