معنی فارسی ridging
B2عملی که به وسیله آن یک سطح یا ناحیه را لبهدار میکنید.
The process of creating or forming ridges.
- verb
- noun
verb
معنی(verb):
To form into a ridge
معنی(verb):
To extend in ridges
noun
معنی(noun):
A pattern of ridges.
example
معنی(example):
رودخانه توسط چندین ساختار لبهدار پل زده شده است.
مثال:
The river is bridged by several ridging structures.
معنی(example):
لبهدار کردن سقف به تخلیه آب کمک میکند.
مثال:
The ridging of the roof helps with water drainage.
معنی فارسی کلمه ridging
:
عملی که به وسیله آن یک سطح یا ناحیه را لبهدار میکنید.