معنی فارسی rids
B1خلاص شدن از چیزی یا کسی، رهایی یافتن از بار و مسئولیت.
To free someone or something from a burden or unwanted condition.
- verb
verb
معنی(verb):
To free (something) from a hindrance or annoyance.
مثال:
We're trying to rid the world of poverty.
معنی(verb):
To banish.
معنی(verb):
To kill.
example
معنی(example):
بازیکن به سرعت خودش را از توپ خلاص می‌کند.
مثال:
The player rids himself of the ball quickly.
معنی(example):
او هر بهار خانه‌اش را از به هم ریختگی پاک می‌کند.
مثال:
She rids her house of clutter every spring.
معنی فارسی کلمه rids
:
خلاص شدن از چیزی یا کسی، رهایی یافتن از بار و مسئولیت.
