معنی فارسی right of search
B2حق قانونی که به مقامات اجازه میدهد تا اشیاء و وسایل را بررسی کنند.
The legal authority to inspect property or belongings.
- NOUN
example
معنی(example):
حق جستجو به مقامات اجازه میدهد تا وسایل شما را بازرسی کنند.
مثال:
The right of search allows authorities to inspect your belongings.
معنی(example):
آنها در طول تحقیق، حق جستجوی خود را اعمال کردند.
مثال:
They exercised their right of search during the investigation.
معنی فارسی کلمه right of search
:
حق قانونی که به مقامات اجازه میدهد تا اشیاء و وسایل را بررسی کنند.