معنی فارسی roamingly
B1به صورت گشتزنان، به شکلی آزاد و بدون مقصد مشخص.
In a wandering manner, freely without a specific destination.
- ADVERB
example
معنی(example):
او به طور گشتزنان از میان بازار شلوغ عبور کرد.
مثال:
He walked roamingly through the bustling market.
معنی(example):
سگ به طور گشتزنان در پارک میدوید.
مثال:
The dog ran roamingly around the park.
معنی فارسی کلمه roamingly
:
به صورت گشتزنان، به شکلی آزاد و بدون مقصد مشخص.