معنی فارسی rootedly
B1به طور جدی و محکم، تاکید بر ریشه و عمق موضوع ارائه شده.
In a manner that shows deep commitment and a sense of belonging.
- ADVERB
example
معنی(example):
او با جدیت مسئولیتهایش را پذیرفت.
مثال:
He rootledy accepted his responsibilities.
معنی(example):
او درباره سنتهای خانوادگیاش با جدیت صحبت کرد.
مثال:
She spoke rootedly about her family traditions.
معنی فارسی کلمه rootedly
:
به طور جدی و محکم، تاکید بر ریشه و عمق موضوع ارائه شده.