معنی فارسی rotatory
B1چرخشی، مربوط به چرخش یا حرکت دورانی، معمولاً به وسیلهای که به دور محور خود میچرخد، اطلاق میشود.
Relating to or characterized by rotation.
- ADJECTIVE
example
معنی(example):
حرکت چرخشی فن هوا را در اتاق جابجا کرد.
مثال:
The rotatory motion of the fan moved the air around the room.
معنی(example):
موتور چرخشی برای کارایی بهینه طراحی شده است.
مثال:
The rotatory engine is designed to operate efficiently.
معنی فارسی کلمه rotatory
:
چرخشی، مربوط به چرخش یا حرکت دورانی، معمولاً به وسیلهای که به دور محور خود میچرخد، اطلاق میشود.