معنی فارسی ruptured
B2پاره شده، اصطلاحی است که برای توصیف حالتی استفاده می‌شود که ناگهان چیزی از هم گسسته یا شکسته می‌شود.
Describes something that has been torn apart or burst, often used in medical contexts.
- verb
- adjective
verb
معنی(verb):
To burst, break through, or split, as under pressure.
معنی(verb):
To dehisce irregularly.
adjective
معنی(adjective):
Having a rupture; broken, leaking.
example
معنی(example):
پزشک تشخیص داد که او دچار پارگی آپاندیس شده است.
مثال:
The doctor diagnosed him with a ruptured appendix.
معنی(example):
او بعد از کنسرت بلند، دچار پارگی پرده گوش شد.
مثال:
She had a ruptured eardrum after the loud concert.
معنی فارسی کلمه ruptured
:
پاره شده، اصطلاحی است که برای توصیف حالتی استفاده می‌شود که ناگهان چیزی از هم گسسته یا شکسته می‌شود.
