معنی فارسی samlet

B1

جمع کردن یا کنار هم قرار دادن چیزی. اغلب به معنای جمع‌آوری افکار یا ایده‌ها استفاده می‌شود.

To gather or collect (thoughts, things, etc.)

example
معنی(example):

او تصمیم گرفت قبل از صحبت کردن، افکارش را جمع کند.

مثال:

He decided to samlet his thoughts before speaking.

معنی(example):

آنها معمولا دور میز جمع می‌شوند تا درباره برنامه‌ها صحبت کنند.

مثال:

They vaak samlet around the table to discuss plans.

معنی فارسی کلمه samlet

: معنی samlet به فارسی

جمع کردن یا کنار هم قرار دادن چیزی. اغلب به معنای جمع‌آوری افکار یا ایده‌ها استفاده می‌شود.